چه خوشخیال بودم که همیشه فکر میکردم در قلب تو محکومم به حبس ابد...!!!
به یک باره جا خوردم،وقتی زندانبان بر سرم فریاد زد هی...تو...آزادی...!
و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد...!!!
کافه چی قهوه ام را شیرین کن... آن روز ها که تلخ میخورد،روزگارم بود شیرین....
دوش مست و بیخبر بگذشتم از ویرانه ای
در سیاهی شب ، چشم مستم خیره شد بر خانه ای
چون نگه کردم درون خانه از اون پنجره
صحنه ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه ای
کودکی از سوز سرما میزند دندان به هم
مردکی کور و فلج افتاده ای در یک گوشه ای
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
مادری مات و پریشان مانده چون دیوانه ای
چون که فارغ گشت از عیش و نوش آن مرد پلید
قصد رفتن کرد با حالت جانانه ای
دست در جیب کرد و زآن همه پول درشت
داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانه ای
بر خودم لعنت فرستادم که هرشب تا سحر
میروم مست و شتابان سوی هر میخانه ای
من در این میخانه، آن دختر زفقر
میفروشد عصمتش را بهر نان خانه ای...
*به خانه ای محرم شدی چشم ازخیانت بازدار
چه بسامحرم که بایک نقطه مجرم میشود*
زندگی را باید از گرگ آموخت و بس...
گرگ با هم نوعانش شکار میکند،خو میگیرد،زندگی میکند. ولی همچنان به آنان بی اعتماد است که شب،هنگام خواب با یک چشم باز میخوابد!!
شایدگرگ معنی رفاقت را خوب درک کرده،نه ما....!!!!!
به سلامتی اونی که تو خیالمونه ولی بی خیالمونه،به سلامتی پسری که تا یه دختر خوشگل میبینه سرشو میندازه پایین و میگه اخرشم باشی انگشت کوچیکه ی عشقم نمیشی،به سلامتی اون دختری که زیر بارون خیس میشه ولی عشقشو با هیچ ماشینی عوض نمیکنه،به سلامتی اونیکه دوسش داری اما دیگه مال تو نیست،به سلامتی پسری که داره به سلامتی عشقش عرق میخوره ولی عشقش تو بغل یکی دیگه داره عرق میکنه،به سلامتی فراموش نشده هایی که فراموشمون کردن در آخر به سلامتی همه ی کسایی که هنوز بد شدن و یاد نگرفتن.....
.: Weblog Themes By Pichak :.